سلام
چشم به راهی گفت که از تو برایش بنویسم
اما نمی داند که ………..
برای از تو نوشتن باید دل شکسته بود
و همنوا با داغ شقایق
و جاری اشک شبنم
رو به قبله لاله ها ایستاد
و برنجوای رودها و رمل های روان،
به خون آغشته،
مُحرم به لباس خاک شد و
پابرهنه اذن دخول گرفت ….
برای از تو نوشتن
باید به اشکهای جاری مناجات بر گونه های خاکی و خونین متوسل شد
وآه سینه های سوخته پرستوهای مهاجر را به امانت گرفت …
برای از تو نوشتن
باید بر پیشانی های سوسو زده با سربند های « اشهد انکم قد اقمت الصلاة » ، بوسه زد
وبه دستهای خیس توبه که آشیانه یاکریم های شوریده است ،اقتدا کرد…
برای از تو نوشتن
باید تشنه بود …
ودر هر وهله ای برای جرعه ای آب در این سراب تشویش
نوای « انی سلم لمن سالمکم و حرب لم حاربکم » را زمزمه کرد.
و در آخر…
برای از تو نوشتن
باید جواب سلام « انک تسمع کلامی و ترد سلامی » شنیده باشد ..!
اما ………….،
اما من که هنوز نشنیده ام …
چگونه می توانم از تو بنویسم
یوسف من ...پس همچنان منتظر می مانم…
معبر
نظرات شما عزیزان: