اشاره: این روزها بازار خاطرهنویسی دوران دفاع مقدس داغ است و افراد مختلفی اقدام به نگارش حوادث و وقایع آن ایام میکنند. علی شمخانی در یادداشت زیر ضمن تشبیه "خاطرهنویسی دفاع مقدس" به میدان مین، از باید و نبایدهای این حوزه سخن گفته است.
انسانی که در گذشته زندگی میکند بدون اینکه بخواهد بازنشسته شده است، برای همین من بسیاری از خاطرات خود را حذف کردم چرا که اعتقاد ندارم از خاطرات گذشته بگویم برای اینکه امروز هویت پیدا کنم.
امروز تب تحریف دفاع مقدس در جامعه دیده میشود و باید مراقب راویان جدید از وقایع قدیم باشیم، باید خطر روایتگران جنگنادیده را جدی بگیریم، تریبونها را به دست اهلش بسپاریم و نه آنها که تنها عکسی را به یادگار از حدود 2900 روز "دفاع" با خود یدک میکشند، یا اصلا در آن روزگار نبودهاند و امروز راوی روزهای جنگ و حماسه شدهاند.
در همین فضاست که باید گفت سستترین شکل برخورد با جنگ، بسنده کردن به "خاطره گویی" است، کما اینکه ضعیف ترین شکل انتقال مفاهیم در جامعه ما سخنرانی یک طرفه است. ضعیفترین شکل برخورد با جنگ هم "خاطرهگویی" است. گاهی خاطرهگویی، کل جنگ را تعریف نمیکند و بیشتر بر مدار احساس و عاطفه است نه بر اساس منطق؛ و برای همین هم تضعیف کننده منطق جنگ است در حالی که جنگ ما و دفاع مقدس 8 ساله ما، "منطق" داشت.
من با هر روایتی که بدنبال پدیدار سازی اسب سفید و شمشیر امام زمان (عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را "ملائکة الله" تصویر کند به شدت مخالفم
این "میدان مینی" که برای دفاع مقدس ترتیبدادهاند، به مراتب خطرناکتر از میدان مین اصلی در روزهای جنگ است. خاطرهنویسی نه میتواند مبدا و مقصد جنگ را بیان کند و نه آنقدر سندیت دارد که بخشی از آن همه حماسه و ایثار را به تصویر بکشد، تنها متکی به ذهن نویسنده و گویندهای است که شاید خیلی نکتهها را در گذر ایام، از خاطر برده باشد.
امروز بیش از گذشته به کار تحقیقی و پژوهشی درباره جنگ تحمیلی نیاز داریم. اخیرا قسمتی از خاطرات یکی از فرماندهان جنگ را مطالعه کردم؛ دیدم اصلا چیزی که در بخشی از آن نوشته شده صحیح نیست. ایشان چنین کاری انجام نداده است! البته در آن جغرافیا حضور داشته اما اینکه بنیان گذار پدیدهای باشد، صحیح نیست.
این یک واقعیت است که ما امروز روایات متعددی از جنگ داریم و تشخیص اینکه کدام روایت درست است، کار دشواری شده است. چرا که امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگنادیده! راویان جنگنادیدهای که برای کسانی روایت میکنند که آنها هم به واسطه سنی که دارند، جنگ را ندیدهاند.
امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگنادیده! راویان جنگنادیدهای که برای کسانی روایت میکنند که آنها هم به واسطه سنی که دارند، جنگ را ندیدهاند
البته باید گفت بنیاد تبلیغاتی ما بنیاد ناقصی است و بیشتر به دنبال "اسوهسازی" است و من اصولا اعتقاد دارم برای اسوهسازی باید عناصر پایین جامعه را ترجمه کرد. عناصری که در جامعه مابهازای بیشتر و ملموستری دارند. متاسفانه تصویری که از آدمهای بزرگ میسازیم، اولا دارای غلو و کمی ناراستی است و ثانیا در ابعاد شخصی و رفتار دینی و خانوادگی و شجاعت و... فردی میسازیم که این فرد در همه این ابعاد نمره 20 میگیرد!
من با هر روایتی که بدنبال پدیدار سازی اسب سفید و شمشیر امام زمان (عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را "ملائکة الله" تصویر کند به شدت مخالفم. ضرورتی برای اثبات امدادهای غیبی در زمان جنگ برای ترجمان بعضی از خوابها وجود ندارد.
بزرگترین امدادهای غیبی زمان جنگ این بود که امام خمینی(ره) از ما و آنهایی که میتوانستند سربازان فرهنگی شاه بشوند، آدمهایی ساخت که از سر کوچه به درون مسجد، از دل مساجد ـ به شکل تجمعی ـ به خیابانها و از قلب تظاهرات به پشت خاکریزهای جبههها آمدند و شهید شدند یا آن حماسهها را آفریدند؛ این "امداد غیبی" است؛ تغییر روحیهها.
امروز بیش از هر زمان به ادبیات دفاع مقدس متکی به تحقیق و پژوهش دقیق نیازمندیم و نه تولید انبوه خاطراتی که سطح ماندگاری و تاثیرگذاریشان چیزی نیست که نسل جوان به آن احتیاج دارد. از همین رو باید مراقب این "میدان مین" بود؛ مهیبتر اینکه با نگاه امروز به شکلی جناحی به وضع دیروز جنگ نظر افکنده شود و با تحریف نقش ها و تغییر آنها، "خاطره" در خدمت این اهداف به کار گرفته شود.
منبع: خبرآنلاین
معبر
نظرات شما عزیزان: